Tuesday, August 16, 2016

کوه

از طفلی عاشق کوه و جاهای بلند که بی توانم دید از تمام ساحات را داشته باشم بودم. در جایکه من زندگی می کردم در اطراف خانه و محله ما هیچ کوه وجود نداشت اما در خانه زندگی می کردیم دو منزله بود و اگر در منرل دوم بالا می شدم می توانستم از همه از اطراف محله که زندگی می کردیم دید داشته باشم.
من همیشه همین کار را می کردم. وقتیکه بی کار میبودم و کمی ناراحت و یا جگر خون، میرفتم منزل دو و بالای دیوار منزل دو بنلد می شدم و چهار طرف را تماشا می کردم و همرای خود هر چه دوست داشتم فکر می کردم. گاهی در باره زمین فکر می کردم، گاهی درباره انسان های که بالای زمین زندگی می کنند و گاهی طرف آسمان میدیدم و به فکر فروه می رفتم و در باره قانون این جهان و گاهی به همسایه که در کوجه و اطراف خانه ما زندگی می کرد.
کوه های پخش طرف  درقسمت غرب مکتب ما  وجود داشت وقتی معلم ما در صنف نمی بود همرای دو دوست خود می گفتم عادل یا  پاطو سیل کو کوه ها چقدر مقبول استه کشکی مه بلی از امو کوه می بودم و از اونجی تمام جای ره سیل موکدم.. عادله: سمی تو دیوانه استی مردم از کوه خوش شی نه میه.
مه: عادل تو دیوانه استی.. سیل کوه ها را چقدر مقبول استه... بعدا این شعر پیش آنها می خواندم .. خدایا بال و پر میدادی ما را، از این کوتل گذر میدادی ما را..
و حال هم وقتیکه کوه را میبنم احساس خوشی می کنم و از دیدن کوه لذت میبرم و دوست دارم کوهنوردی کنم. 

0 comments:

Post a Comment

 
Design by Wordpress Theme | Bloggerized by Free Blogger Templates | Best Buy Printable Coupons