Monday, August 24, 2015

.....

نمی دانم امروز چه روزی بود، اول صبح وقتی از خواب بلند شدم مثل همیشه نماز خواندم، قرآن خواندم و کتاب رهبر یعنی لیدرشیب بود او را هم خواندم. صنف زبان که از طرف دفتر برای کامندان دایر شده در او اشترک کردم، بعدا دفتر آمدم. اما از وقتی که دفتر آمدم تا حالی مصروف خواندم مطالب گوناگون هستم.
قبلا من اینقدر حوصله خواندن را نداشتم اما امروز خودم هم تعجب کردم که چطور تا حالا خسته نشدم از خواندن مطالب. 
اگر این چنین وقت پیدا کنم و همچنان حوصله داشته باشم برای خواندن مطالب فکر کنم به زود ترین فرصت دانشمند خواهیم شد J 

بعد از مدت ها

تقریبا از ماه مارچ به این طرف نه صحفه کسی را خواندم و نه خودم کوششی برای نوشتن در اینجا را کرده ام. امروز وقتی به این صحفه سر زدم مثل من دیگران هم حوصله نوشتن و بازی کردن با لغات را نداشتن. 
دلیلی که خودی من حوصله بازی کردن با لغات را نداشتم خارج از این سه موضوع نیست: اول اینکه شاید ده وقت رسمیات زیادتر همرای لغات بازی کرده باشم، دوم شاید زیاد مصروف بودم همرای کار دفتر که خوشبختانه امروز کمی بیکار شدم تا از این صحفه احوال بیگرم، سوم شاید قبلا که در این صحفه هر چیز را نوشته میکردم، حالی همرای خود و در ذهن خود مرور میکنم و یا اینکه همرای خود سخن می گویم.
نوشتن کردن و بازی کردن با لغات استعداد میخواهد که هر کس دارای چنین اسعتداد نیست مگر اینکه تمرین کند.

 
Design by Wordpress Theme | Bloggerized by Free Blogger Templates | Best Buy Printable Coupons