Sunday, July 24, 2016

....

در این شب ها هیچ خوب نمی روم، هر لحظه موبایل را میگرم و عکس تکیه پاره شهدا را می بینم( در اصل خیلی کم توجه طرف موبایل دارم، چون از نیم ساعت بیشتر وقتی طرف موبایل ببنم خسته می شوم)، دل من به کفیدن می آید، حتی توانایی گریه کردن را هم ندارم، بعدا دوباره موبایل را کوشش میکنم از خود دور کنم، ولی باز به خودم می گویم تو از دیدن عکس به این حالت رسیدی وای به حال پدر و مادر، خواهر و برادرهای شان، وای به حال دوستان شان.. بعدا به زحمت کوشش میکنم گریه کنم تا شاید دل من کمی تسکین پیدا کنند و وقتی شروع به گریه کردن می کنم از شدت گریه کردن و خستگی به خواب میروم.
در نصف شب باز هم جسد بی سر و تن های بی دست و پا در خوابم می آیند، صدای ناله فغان می آید، صدای گریه می آید.. باز دوباره از خواب بلند می شوم وقتی می بینم که اطرافم همه جا را سکوت گرفته، و هیچ گپ نیست.. و باز هم به یاد تن های تکیه پاره می افتم.. و دلم در می گیرد، همرای خود می گویم، خدا تا با کی ما قربانی شویم، خدا کی سر ما رحم میکنی، خدایا یاری ما کن، این قوم به جز تو کسی دیگری را ندارد.

 
Design by Wordpress Theme | Bloggerized by Free Blogger Templates | Best Buy Printable Coupons