تنها که باشی خاطرات های گذشته ها را ورق ورق میکنی، بعضی از خاطرات چقدر بی رحمانه اشک ها را به چشمانت جاری میکند، بعضی خاطرات چقدر شیرین و دوست داشتنی است و حوس میکنی که ای کاش باز این روز ها برای یکبار که شده تکرار شود و تا خوبتر از این لحظه ها خاطره بی سازیم.
تنها که باشی لحظه ای را برای خود اختصاص میدهی و طرف عمل کرد های خود یک نظری می اندازی و نکات مثبت و منفی را تفکیک کرده بعد تصمیم و پلان تازه برای خود میگیری.
تنها که باشی درگ میکنی که هیچ کس به کسی شده نمی تواند هر قدر که صدا کنی باز مصروف کار خود می شود، بعد درگ میکنی که مثل تو همه مصروف است و دوست دارد برای خود کار کند.
تنها که باشی دیگر یاد میگیری که چطور تنها زیستن را یاد بیگری و چطور برای خود برنامه سازی و پلان سازی کنی تا از تنهایت که فرصتی است بهترین استفاده کنی.
تنها که باشی فرصت نو است برای اندیشه های نو.
تنها که باشی یاد میگیری که چطور خود را دوست داشته باشی و برای خود اهمیت قایل شوی.
0 comments:
Post a Comment